سرزمین رزها

  • ۰
  • ۰

شعر درباره زمستان

در این مطلب از سایت رز سرخ برای شما عزیزان گلچینی از بهترین های شعر درباره زمستان را فراهم کرده ایم.

شعر درباره زمستان ، اشعار سعدی درباره زمستان ، شعر درباره برف ، شعر زمستانی عاشقانی ، دوبیتی زمستان

رز سرخ

شعر زمستان استاد شهریار

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را
ولیکن پوست خواهد کند ما یک‌لا قبایان را

ره ماتم‌سرای ما ندانم از که می‌پرسد
زمستانی که نشناسد در دولت‌سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می‌آید
که لرزاند تن عریان بی‌برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد
ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را...

[dropcap][/dropcap]

بنفشه زار بپوشد روزگار به برف

درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف

که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال

از ابر من به چه معنی همی بر آید برف؟

کسایی
 
[dropcap][/dropcap]
مخند ای نوجوان زنهار بر موی سفید ما

که این برف پریشان سیر بر هر بام می بارد

صائب تبریزی
 
[dropcap][/dropcap]
 
غروب سرد اسفند است و دارد برف می‌بارد

و تو چشم انتظار لحظه زیبای دیداری

رضا کیانی
 
[dropcap][/dropcap]
 
برف می‌بارید و ما آرام
گاه تنها، گاه با هم، راه می‌رفتیم
چه شکایت‌های غمگینی که می‌کردیم
یا حکایت‌های شیرینی که می‌گفتیم
هیچ کس از ما نمی‌دانست،

کز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف آغاز...

مهدی اخوان ثالث
 
[dropcap][/dropcap]
 
 
خانه پرگندم و یک جو نفرستاده به گور
برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
 
[dropcap][/dropcap]
 
گفت کمتر داستانی باز گو

از عجب‌های حق ای حبر نکو

گفت اینک دشت سیصدساله راه

کوه‌های برف پر کردست شاه

کوه بر که بی‌شمار و بی‌عدد

می‌رسد در هر زمان برفش مدد

کوه برفی می‌زند بر دیگری

می‌رساند برف سردی تا ثری

کوه برفی می‌زند بر کوه برف

دم به دم ز انبار بی‌حد و شگرف

گر نبودی این چنین وادی شها

تف دوزخ محو کردی مر مرا

غافلان را کوهه‌ای برف دان

تا نسوزد پرده‌های عاقلان

گر نبودی عکس جهل برف‌باف

سوختی از نار شوق آن کوه قاف

 
[dropcap][/dropcap]
 
آن یکی دیوانه در برفی نشست

همچو آتش برف می‌خورد از دو دست

آن یکی گفتش چرا این می‌خوری

چیزی الحق چرب و شیرین می‌خوری

گفت چکنم گرسنه دارم شکم

گفت از برف آن نگردد هیچ کم

گفت حق را گو که می‌گوید بخور

تا شود گرسنگیت آهسته تر

هیچ دیوانه نگوید این سخن

می‌خورم نه سر پدید این را نه بن

گفت من سیرت کنم بی نان شگرف

کرد سیرم راست گفت اما ز برف

عطار
 
[dropcap][/dropcap]
 
پشت شیشه برف می‌بارد

پشت شیشه برف می‌بارد

در سکوت سینه‌ام دستی

دانه اندوه می‌کارد

مو سپید آخر شدی ای برف

تا سرانجامم چنین دیدی

در دلم بارید... ای افسوس

بر سر گورم نباریدی

فروغ فرخزاد
 
[dropcap][/dropcap]

شعر زمستان استاد شهریار :

زمستان پوستین افزود بر تن کدخدایان را

ولیکن پوست خواهد کند ما یک لا قبایان را

ره ماتم سرای ما ندانم از که می پرسد

زمستانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از برف بالاپوش خز ارباب می آید

که لرزاند تن عریان بی برگ و نوایان را

به کاخ ظلم باران هم که آید سر فرود آرد

ولیکن خانه بر سر کوفتن داند گدایان را

طبیب بی مروت کی به بالین فقیر آید

که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر

که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

به هر کس مشکلی بردیم و از کس مشکلی نگشود

کجا بستند یا رب دست آن مشکل گشایان را

نقاب آشنا بستند کز بیگانگان رستیم

چو بازی ختم شد بیگانه دیدیم آشنایان را

به هر فرمان آتش عالمی در خاک و خون غلطید

خدا ویران گذارد کاخ این فرمانروایان را

به کام محتکر روزی مردم دیدم وگفتم

که روزی سفره خواهدشد شکم این اژدهایان را

به عزت چون نبخشیدی به ذلت می ستانندت

چرا عاقل نیندیشد هم از آغاز پایان را

حریفی با تمسخر گفت زاری شهریارا بس

که میگیرند در شهر و دیار ما گدایان را

شعر درباره زمستان ، اشعار سعدی درباره زمستان ، شعر درباره برف ، شعر زمستانی عاشقانی ، دوبیتی زمستان

رز سرخ

 
  • ۹۷/۰۹/۰۳
  • mahdieh soufi

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی